ای برده گل رویت رونق ز گلستانها.
وی قامت دلجویت زیبنده بستانها.
پیمانه دلها شدلبریز زمهر تو.
کز روز ازل بستیم با عشق تو پیمانها.
در محفل مشتاقان گرچهره بر افروزی.
بر شمع رخت سوزد پروانه صفت جانها.
مهرت زدل عاشق هرگز نرود بیرون.
ثبت است حدیث تو در صحنه دورانها.
آن دل که تورا جوید دست از همه جا شوید.
دل از تو چسان گیرد این بی سرو سامانه.
در محفل مشتاقان ای ماه تجلی کن.
کز درد فراق تو افسرده شده جانها.
انکس که گرفتارانوار جمالت شد.
بادرد فراق تو سرزد به بیابانها.
ای سرو روان بخرام.بستان حسینی بین.
کز باد خزان پرپر چون شد گل و ریحانها.
بستان حسینی را غرق یم طوفان بین.
آنجا که حسین افتاد از ناوک پیکانها.
اصحاب وفادارش در عرصه جانبازی.
افکنده سر و پیکر در دشت و بیابانها.
شمشادقدان یکسر غلطیده بخاک و خون.
خونین جگران از غم رو کرده به هامونها.
ناموس خدا زینب با حال پریشانی.
پروانه صفت دورش آن بی سر و سامانها.
لیلا زغم اکبر می گفت بچشم تر.
شد خاک مرا بر سر.سوزد زغم جانها.
میگفت رباب هردم ازدام علی اصغر.
از تیر ستم طفلم افتاده بقربانها.
زان دم که فتاد آتش برخرگه سلطانی.
طفلان حرم یکسر زد چاک گریبانها.
سجاد چو دید آتش آندم بخوام افتاد.
رو کرد سوی زینب آن حجت دورانها.
اطفال پریشانرا ای عمه تو بیرون کن.
از خیمه سوی هامون این جمع پریشان ها.
طفلان چو سراسیمه از خیمه برون گشتند.
گردیده پرا کنده اطراف بیابانها.