اللهم عجل لولیک الفرج

بیوگرافی حضرت آیت الله العظمی سید محمد افضل موسوی (ره )

اللهم عجل لولیک الفرج

بیوگرافی حضرت آیت الله العظمی سید محمد افضل موسوی (ره )

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

اشعار زیبا پیرامون امام عصر (عجل الله تعالی فرجه )

سید محمد حسن موسوی واعظ | دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۴ ب.ظ | ۰ نظر

مِن هجرِکَ یا حبیبُ قلبی قد ذابْ

أُنظُر نَظراً إلیَّ یَابْنَ الأطیاب

إن غِبتَ لِذَنبِنا فَتُبنا تُبنا

أو غِبتَ مِن العِدی فما لِلأحباب

الجورُ فَشا علی المحبّینَ فَقُم

یا مُنتَقماً بِأمرِ ربِّ الأرباب.

از هجران و دوری تو ای حبیب دلم آب شد،

ای پسر پاکان و زاده طیبان نظری به سوی من افکن.

اگر غیبت تو بخاطر گناه ماست توبه کردیم توبه کردیم

و اگر از دشمنان پنهانی، دوستان چه کنند؟

ستم بر محبان تو فراگیر شد پس به پا خیز...

به پا خیز ای منتقم به امر ربّ الارباب. 



****************************************************



به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم

 

به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم

 

من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران

 

که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم

 

منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر

 

به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم

 

چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان

 

برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم

 

به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان

 

که نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم

 

ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من

 

چه طمع به ابر بهاری و چه زیان ز باد خزانیم

 

شده‌ام چو هاتف بینوا به بلای هجر تو مبتلا

 

نرسد بلا به تو دلرباگر ازین بلا برهانیم.



****************************************************



تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد
پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد
آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
زنگ چل سالهء آئینهء ما گرچه بسی است
آتشی همدم ما کن که به یکدم ببرد
رنج عمری همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرم ببرد
من ندانم چه نیازی است تو را با همه قدر
که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد
جان فدای دل دیوانه که هر شب بر تست
کاش جاوید بدان کوی مرا هم ببرد
من ننالم ز تو، لیکن نه سزا هست کسی
درد با خود ز در عیسی مریم ببرد
ذکر من نام دلارای حبیب است عماد
نیست غم دوست اگر نام مرا کم ببرد
عماد خراسانی



***********************






  • سید محمد حسن موسوی واعظ